می نشینم برای غرق شدن .......

اخ!

همیشه حسی از تو در من هست که برای رسیدن به کَمی ارامش بغض هایم را به تاخیر بی

اندازد..تا من در تاریکیِ ترسناکِ سردِ اتاقم تکیه دهم به جای خالی تو...راستش دیگر انقدر محو

شده ام انگار که در حجم سنگین نبودن تو جوشیده باشم! عجب توصیف دردناکی از حل شدن در

غمت..باور کنی یا نه نشسته ام این گوشه تا با تو حرف بزنم ولی نمی دانم کجا هستی و نمی

خواهم فکر کنم ......

من ان نگاهت را می خواهم که در امتداد رد نگاهم بدود..بعد مکث کند تا گرمای شانه هایش را

به روی لُختی بی کـَسی شانه هایم بکشد....بگوید:تمام شد عزیزم..تمام شد بعد این همه 

مدت..دیگر نه بگویی نه من بپرسم. فقط پایان برسد این درد!!

 حال می گذرد انگار به چشم می بینم شکیبایی ام را که ارام ارام می میرد...سردم است.

بغض دارد خفه ام می کند..لب هایم را می گزم. نمی خواهم اشک هایم سرازیر شوند..کسی

اما در درونم گریه سر می دهد بلند بلند...

خالی و بی رمق لَم می دهم به شانه های تو...جای مُمتد خالی شانه هایت که دیوار بلند کنار

تختم است..!دلم یکهو می ریزد..برایت شور می زند..می دانم که بی دلیل نیست....چه می

گفتم؟ یادم رفت! خدایا خوب باشد فقط همین..وگرنه میدانی که تا صبح بیچاره می شوم با

نگرانی و شماره ای که نمی توانم به ان زنگ بزنم...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : دو شنبه 16 تير 1393 ا 15:7 نويسنده : رحی ا
.: Weblog Themes By violetSkin :.